magiCage

ساخت وبلاگ
رویا زیاد دارم، خیال پردازی هم‌. آدمایی که دلم می خواد باهاشون دوست شم، شغلی که دوس دارم داشته باشم. گروه کاری، دوستی، هرچیزی. ولی حس می کنم باید رهاشون کنم... سخته ولی باید بذارمشون، بذارم و بگذرم. می دومم مکانیزمی ه برا قبول شرابط فعلیم ولی خب چه کنم... نمی تونم تو رویا زندگی کنم. زندگی حالم سخته، رسیدن به اون رویاها هم حتی اگه ممکن باشه باز هم سخته‌‌‌... دردناکه خیلی ولی چاره چیه‌... آخرینو اینجا می نویسم: من یه دانشجوی دکتری خوبم، کریس دوستمه تو دانشکده، بعد یه دوست پسری هم داره که اونم با کریس و خانواده اش دوسته‌. ما همو جلو دانشکده می بینیم. شبیه یه گروه خفن. استفان می بینتمون ولی من محل سگ هم بهش نمی دم. یا مثلامن هاروارد یا ان وای یو پلیس شدم، جرد استادم بوده، روز آخره دارم می رم و خیلی ناراحتم. از کریس و خانومش برا اینکه دوستای خوبی بودن تشکر میکنم و میگم دلم براشون تنگ میشه. جردو بغل میکنم و هیچی نمیگم. از مارک تشکر میکنم بخاطر اینکه احازه داد من برم جلسه ها. به استفان هیچی نمیگم. گریه میکنم و می رم....Sorry رویاهای قشنگم. خداحافظ.من شاید ده سال lost بودم ولی دیگه نیستم...من به انچه که پیش رومه با اعجاز می نگرم.... + نوشته شده در دوشنبه بیست و هشتم آذر ۱۴۰۱ ساعت 20:21 توسط مهتاب  |  magiCage...
ما را در سایت magiCage دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : magiccageo بازدید : 83 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 11:49

"And once the storm is over, you won't remember how you made it through, how you managed to survive. You won't even be sure, whether the storm is really over. But one thing is certain. When you come out of the storm, you won't be the same person who walked in. That's what this storm's all about."

—from KAFKA ON THE SHORE by Haruki Murakami

It's a new chapter, Hi Dear

:)

+ نوشته شده در یکشنبه هجدهم دی ۱۴۰۱ ساعت 4:22 توسط مهتاب  | 

magiCage...
ما را در سایت magiCage دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : magiccageo بازدید : 88 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 11:49

It hurts when you find out it's really over ... magiCage...
ما را در سایت magiCage دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : magiccageo بازدید : 90 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 11:49